کوه زندگی بی پایان

کوه زندگی بی پایان

دفتر خاطرات
کوه زندگی بی پایان

کوه زندگی بی پایان

دفتر خاطرات

ماشین

دیروز ماشین خریدم و کاراشو انجام دادم. بعد از ظهرش بچه رو بردیم پیش متخصص، وقتی خواستیم برگردیم هرکاری کردم ماشین روشن نشد. توی دلم گفتم دیدی سرت کلاه رفته با این ماشین خریدنت. درمانگاه شرکت توی شهرک سازمانی هستش واسه همین نه تاکسی پیدا میشه و نه اسنپ میاد، مجبور شدیم بیایم سر خیابون که تقریبا ۷۰۰ یا ۸۰۰ فاصله داشت. دیگه زنگ زدم داداشم اومد همسر و بچه رو رسوند خونه، منم رفتم دنبال تعمیرکار.

تعمیرکار اومد و بررسی کرد دید فیوز سوخته. و ۴۵۰ تومن ناقابل واسه همین تعویض فیوز گرفت. چقدر به خودم خندیدم، به همسرجان میگفتم اینهمه به همه میگفتم عین همون سر خودمم در اومد. آخه یه فیوز چیه که نتونی عیبشو پیدا کنی. 

یاد شعر صائب تبریزی افتادم:

به عیب خویش بپرداز تا شوی بی عیب

مباش آینه عیب دیگران زنهار

چهارشنبه

ماشینمو فروختم که یه ماشین بالاتر بگیرم، ولی اونی که میخوام هنوز نتونستم پیدا کنم. امیدوارم قبل از سال جدید و گرونی پیش رو بتونم پیدا کنم.

هیچی مسخره تر از این نیست که توی شهری زندگی میکنی که پالایشگاه هست، کارخونه آلومینیوم هست، فولاد هست، نیروگاه هست و تمام این آلودگی ها برای تو و همشهریاته. اما امکانات برای اونی که داره تهران زندگی میکنه. حتی واسه یک اتوبوس واحد هم اینجا مشکل داری. صدمی از این درآمدها  خرج خود شهر نمیشه. دلمون خوش به چی باشه؟ امکانات نداشته؟ یا هوای خوب که باید ۱۰ ماه در سال کولر روشن کنی؟ 

در دوران ارباب رعیتی به شیوه مدرن زندگی میکنیم. استثمار طبقاتی 

سیب زمینی باشیم

خیلی سعی میکنم مثل سیب زمینی بی رگ باشم و چیزی برام مهم نباشه یا توقعی از هیچکس نداشته باشم ولی بعضی وقتا واقعا نمیشه.

 بچم مریض بوده و با داداشم توی یک ساختمون زندگی میکنیم، حتی یکبار نه اومده پیشش و نه حالشو پرسیده و نه اینکه اصلا زنگ زده. اینا مهم نیست  دیگه توقعی هم ندارم. 

توقع از پدر و مادر خودم دارم که عقلشونو دست بچشون ندن. نذارن هرکاری که خواست بکنه و یا که هرچی گفت براش سریع آماده بشه. منم که غریبه ای بیش نیستم. باید از بقیه بشنوم. امروز با خواهرم صحبت میکردیم بهش میگفتم انگاری تو توی این خانواده غریبه ای و من یک قدم غریبه تر. شاید یه حرفایی به تو بگن اما همونا روهم  به من نمیگن.

میگن هرجا حسین حسین شنیدید که حتما نذری نمیدن. شاید دارن ماشین هُل میدن .

درس

از چهار درسی که این ترم داشتم، دوتا رو پاس شدم و دوتا به علت غیبت در جلسه امتحان صفر.

ولی از اون جایی که درسهایی که صفر شدم، جزو درسهای جبرانی حساب میشه، اهمیتی نداره. چون نه جز معدل ترم و نه معدل کل به حساب میاد. اینارو اگه خدا بخواد میذازم واسه ترم ۴.

این ترم ۹ واحد گرفتم ولی تا حدودی سخته چون یکی از استادا تهدید کرده که هرکی ۳ جلسه غیبت کنه، اسمشو میدم آموزش تا صفر براش رد کنن.

بی شرح

قانون گردباد بود روزگار را

جز خار و خس زمانه به بالا نمی برد