کوه زندگی بی پایان

کوه زندگی بی پایان

دفتر خاطرات
کوه زندگی بی پایان

کوه زندگی بی پایان

دفتر خاطرات

جنگ

الان یه عده میان و افتخار میکنن که انتقام سخت گرفتیم. اما جنگ نتیجه ای جز آوارگی و بیچارگی نداره. ما داریم به پای یک عده خودخواه که هیچ چیزی رو جز خودشون نمیبینن میسوزیم. 

لعنت به جنگ. 

نتیجه

امروز رفتم پیش دکتر سونو رو نشونش دادم گفتش عفونته. چیز خاصی نیست. گفتش احتمالا دلیل این التهاب هم عفونت بوده. 

آزمایش

یک هفته یک مشکل دارم دکتر برام آزمایش نوشته. جواب آزمایش رو که گرفتم، تست psa خیلی بالا بود. دکتر مشکوک به سرطان شده. واسه همین سونو نوشته. امروز هم نوبت سونو گیرم نیومد. باید تا فردا صبر کنم. از چهارشنبه که نتیجه آزمایش گرفتم فکر باهامه. به همسرم هم چیزی نگفتم چون میدونم نگران میشه. اولش سونو بدم.

طوفان الاقصی

وقتی عملیات طوفان الاقصی شروع شد من با خودم گفتم مردم غزه بیچاره شدن. یادمه همون موقع بحثی با همکارم داشتم، من میگفتم کار گروه حماس، خیانت به مردم غزه و فلسطین بوده اما این بنده خدا حق رو به حماس میداد که وقتی یکی بیاد خونتو بگیره و جون به لب بشی مجبوری. منم میگفتم وقتی زورت نمیرسه نتیجه ای جز نابودی و ضرر بیشتر برای خودت نداره اما ایشون قبول نکرد. تا الان ۳۳۰۰۰ نفر در غزه کشته شدن که بیشتر از یک سوم فقط بچه هستن. الان کی ضرر کرد؟ اسرائیل یا مردم غزه؟ من معتقدم اصلا اون حمله حماس به اسرائیل داستانی مثل حمله ژاپن به بندر پرل هاربر داره و اسرائیل از این حمله خبر داشته و عمدا اجازه داده که حماس حمله کنه تا افکار عمومی دنیا آماده بشن و حق به اسرائیل بدن تا یکبار برای همیشه قصه حماس و غزه رو تموم کنه و اونو به خاک خودش متصل کنه یا لااقل تحت کنترل خودش بگیره. و متاسفانه این بهانه رو بهش داده شد.

حالا یه عده هنوز دوست دارن بگن طوفان الاقصی و شکست اسرائیل اما نتیجه ای که داریم می‌بینیم جز نسل کشی، چیز دیگه ای نیست. مطمئنا اونایی که سلاخی شدن و از خونشون بیرونشون کردن، شکست خوردن.

یادآوری

اینو مینویسم که یادم بمونه قبل از اینکه دیر بشه مطالبی اینجا بنویسم...

عقب ماندگی

سوالی که همیشه ذهن منو درگیر میکنه اینه که چرا اسلام تا یک زمان خاص پیشرفت کرد و خیلی از دانشمندان توی علوم غیر دینی، مسلمان بودن. اما آروم آروم تولید علم در جامعه اسلامی از بین رفت.

هرچه بیشتر زمان میگذره بیشتر به این باور میرسم که علت عقب ماندگی جوامع اسلامی، عقب ماندگی علما اسلام از باورها و علوم بروز و مدرنه. یعنی علما اسلام خودشون همراه جامعه و علم، پیشرفت نکردن و هنوز نسخه ای می پیچن که ۱۴۰۰ سال پیش پیچیده شده. اگه زمان ظهور اسلام رو بخونیم، متوجه میشیم که اسلام توی جامعه ای به شدت عقب مانده که مثلا دختر داشتن رو عیب میدونستن، ظهور کرد و تا حدودی نسبت به جامعه اون زمان به زن عزت بیشتری داد. اما این عزتی که اون موقع به زن دادن، الان کافیه؟ معلومه که نه. ولی هنوز علما اسلام تعریفشون از زن، زن اون موقع اس. خب پس چطور انتظار دارید که زنها در جامعه اسلامی با شما همراه بشن؟ شما هیچ انعطافی توی این ۱۴۰۰ سال از خودتون نشون ندادید. کدوم آدم عاقلی میاد چیزی انتخاب کنه که محدودش کنه؟ این فقط یک مثال از هزاران مشکلاتیه که باهاش درگیر هستیم. هنوز درگیر پای چپ و راستیم.

جامعه پیشرفت نمیکنه مگر اینکه دو حالت پیش بیاد. یکی اینکه نظام سیاسی از دین جدا بشه. دوم اینکه علمای دین اینقدر پیشرفت کنن که با شرایط جامعه کنار بیان. توی جامعه ای که دوست دختر و دوست پسر داشتن عادیه، تو نمیتونی حرف از حجاب بزنی. اصلا اعتقادات مردم نزدیک این چیزی که تو میگی هم نیست. اگه میشد یک انسان ورزشکار و قوی هیکلی که ۱۰۰۰ سال پیش زندگی میکرد رو به زمان حال اورد، می‌دیدیم که با یک سرماخوردگی خیلی ساده، اون آدم تلف میشد. اما همون سرماخوردگی یک بچه ۵ ساله رو اونقدر اذیت نمیکنه. چطور جسم انسانها در طول تاریخ پیشرفت کرده و با شرایط آداپته شده اما شما حاضر نیستید قبول کنید که روح و تفکر هم نیاز به تغییر داره؟

سال نو

۱- بلاخره سال ۱۴۰۲ با تمام خوبی ها و بدی ها تموم شد و به تاریخ پیوست. امیدوارم سال جدید همراه با اتفاقایی باشه که در زندگی همه ما و همه مردم تاثیر مثبت بذاره. 

۲- ما ملت افراط و تفریطیم. زندگیمون شده یا از اینور بوم افتادن یا از اونور بوم. البته این موضوع فقط مربوط به نسل ما نیست. اگه تاریخ رو بخونیم متوجه میشیم تعدادمون همیشه زیاد بوده.

افراط و تفریط توی همه چیز داریم. توی روابط، توی برخورد با حاکمیت، توی برخورد با دیگران و هزار چیز دیگه.من فکر میکنم علت اصلی این افراط و تفریط، بی ثباتی و عمق نداشتنه که کوچیکترین باد میتونه جهت ما رو عوض کنه.

وقتی از یک نفر و رفتارش، بت میسازیم یعنی داریم افراطی برخورد میکنیم و وقتی از اون آدم شیطان میسازیم بصورت تفریطی. دکتر محمد جعفر مصفا کتابی داره به نام تفکر زائد. توی اون کتاب شرح میده ذهن انسانها عادت داره همه چیز رو تفسیر کنه و توی جامعه ما از بچگی اینو بهش یاد دادن که تفسیر کن.  برای همینه ما شخصیت آدمها رو براساس یک حرف  و تفکر، قضاوت میکنیم. و اون شخص میتونه براساس همون حرف محبوب و یا منفور بشه...

و در آخر سال نو مبارک...

ماشین

دیروز ماشین خریدم و کاراشو انجام دادم. بعد از ظهرش بچه رو بردیم پیش متخصص، وقتی خواستیم برگردیم هرکاری کردم ماشین روشن نشد. توی دلم گفتم دیدی سرت کلاه رفته با این ماشین خریدنت. درمانگاه شرکت توی شهرک سازمانی هستش واسه همین نه تاکسی پیدا میشه و نه اسنپ میاد، مجبور شدیم بیایم سر خیابون که تقریبا ۷۰۰ یا ۸۰۰ فاصله داشت. دیگه زنگ زدم داداشم اومد همسر و بچه رو رسوند خونه، منم رفتم دنبال تعمیرکار.

تعمیرکار اومد و بررسی کرد دید فیوز سوخته. و ۴۵۰ تومن ناقابل واسه همین تعویض فیوز گرفت. چقدر به خودم خندیدم، به همسرجان میگفتم اینهمه به همه میگفتم عین همون سر خودمم در اومد. آخه یه فیوز چیه که نتونی عیبشو پیدا کنی. 

یاد شعر صائب تبریزی افتادم:

به عیب خویش بپرداز تا شوی بی عیب

مباش آینه عیب دیگران زنهار

چهارشنبه

ماشینمو فروختم که یه ماشین بالاتر بگیرم، ولی اونی که میخوام هنوز نتونستم پیدا کنم. امیدوارم قبل از سال جدید و گرونی پیش رو بتونم پیدا کنم.

هیچی مسخره تر از این نیست که توی شهری زندگی میکنی که پالایشگاه هست، کارخونه آلومینیوم هست، فولاد هست، نیروگاه هست و تمام این آلودگی ها برای تو و همشهریاته. اما امکانات برای اونی که داره تهران زندگی میکنه. حتی واسه یک اتوبوس واحد هم اینجا مشکل داری. صدمی از این درآمدها  خرج خود شهر نمیشه. دلمون خوش به چی باشه؟ امکانات نداشته؟ یا هوای خوب که باید ۱۰ ماه در سال کولر روشن کنی؟ 

در دوران ارباب رعیتی به شیوه مدرن زندگی میکنیم. استثمار طبقاتی 

سیب زمینی باشیم

خیلی سعی میکنم مثل سیب زمینی بی رگ باشم و چیزی برام مهم نباشه یا توقعی از هیچکس نداشته باشم ولی بعضی وقتا واقعا نمیشه.

 بچم مریض بوده و با داداشم توی یک ساختمون زندگی میکنیم، حتی یکبار نه اومده پیشش و نه حالشو پرسیده و نه اینکه اصلا زنگ زده. اینا مهم نیست  دیگه توقعی هم ندارم. 

توقع از پدر و مادر خودم دارم که عقلشونو دست بچشون ندن. نذارن هرکاری که خواست بکنه و یا که هرچی گفت براش سریع آماده بشه. منم که غریبه ای بیش نیستم. باید از بقیه بشنوم. امروز با خواهرم صحبت میکردیم بهش میگفتم انگاری تو توی این خانواده غریبه ای و من یک قدم غریبه تر. شاید یه حرفایی به تو بگن اما همونا روهم  به من نمیگن.

میگن هرجا حسین حسین شنیدید که حتما نذری نمیدن. شاید دارن ماشین هُل میدن .