قبلا توی نوشته های قبلی وبلاگم قبل از اینکه همشون رو پاک کنم در مورد همکارم که از سرکار بعضی وقتا چیزهایی میبره نوشتم. روز جمعه قبل ظاهرا اومده ببره ولی فهمیدن و لو رفته. مجبور شده اون وسایل رو برگردونه. اما عواقب کار این آقا الان دامن ما رو هم گرفته. دیگه کسی به واحد ما اعتماد نداره، هرکاری میخوای انجام بدی میگن اول مجوز. در صورتیکه قبلا برای راحتی و تسریع کارها قبول میکردن که مجوز بعدا تحویلشون بدیم چون اعتماد داشتن. اما الان تا مجوز نباشه نه رفاقتی در کاره و نه انجام کاری. شدیم طنز محافل بقیه.
آش نخورده و دهان سوخته
والا
چه بد واقعا
خشک و تر باهم میسوزن
الان دقیقا خشک و تر دارن میسوزن