دیروز پسرم تب داشت بردیمش درمانگاه شرکت. دکتر اصلا نگاه نکرد فقط پرسید چی شده گفتیم تب داره. دیگه شروع کرد به دارو نوشتن. بعدش گفتیم بذار بریم پیش دکتر فوق متخصص عفونی کودکان ببینیم میتونیم نوبت بگیریم یا نه( نوبت اینترنتی باید از شب قبل بگیری و شب قبل نوبتها همش پر بود).
توی مسیر افتادیم توی ترافیک، یه سانتافه کنار ماشین ما به فاصله خیلی نزدیک داشت میرفت و راهنما میرد که بپیچه. سمت راستمم یه ماشین دیگه به فاصله کم بود انگار توی یک تونل مجبوری به حرکتت ادامه بدی. به همسرم گفتم این آخر میزنه به ماشین ما. در نهایت یهو پیچید و زد به آینه ماشین ما و آینه شکست. بعدش هم به مسیرش ادامه داد. توی ترافیک پشت چراغ قرمز وایساد، از ماشین پیاده شدم رفتم زدم پشت شیشه، شیشه داد پایین دیدم یه خانمه. بهش گفتم اصلا فهمیدی زدی به ماشین ما؟ همینجوری داشتی می پیچیدی؟ گفت من داشتم راه خودمو میرفتم، راهنما زدم. تو زدی به ماشین من؟ اونجا عصبانی شدم. گفتم مگه کور بودی؟ گفت تو کوری که من راهنما زدم. گفتم راهنما بزنی، فکر کردی راهنما عصا حضرت موسی که ماشینا باید باز بشن که شما میخوای رد بشی؟ خلاصه بعد از این جر و بحثا چراغ سبز شد و رفت و من موندم با آینه شکسته ماشین و عصبانیت.
در آخر هم رسیدیم پیش دکتر.علی رغم قیافه عصبانی منشی، آدم مهربونی بود. گفتش اشکال نداره بشینید بین مریض ها یا اگه کسی نیومد برید تو پیش دکتر. بعد از ۳ ساعت نوبتمون شد. دکتر بچه رو معاینه کرد و گفتش ویروسه و فقط باید مسکن بهش بدین تا دوره اش تموم بشه. اگه تا ۳ روز تبش قطع نشد برید این آزمایش انجام بدید.
کلا بعضیا خیلی بی شعورن
خیلییی
بعضیا فکر میکنن جاده رو خریدن
چه بیشعوری بوده
اه اعصابم خرد شد
اون روز تا شب اعصابم بهم ریخته بود. بعضیا واقعا بویی از شعور نبردن
به نظر خودش بزرگ ترین کار و لطف ممکن رو کرده که راهنما زده چون بالای نود درصد راهنما هم نمی زنن دیگه انتظار داشته تشکر و قدردانی ویژه هم ازش بشه
اون ۱۰ درصد هم که راهنما میزنن اصلا نمیدونن راهنما به چه کاری میاد