۱- بعضی وقتا نه میشه فکر نکرد و نه میشه کاری کرد. فقط باید انتظار کشید. انتظار سر اومدن و دیدن نتیجه. اما لحظه لحظه های این انتظار کشیدن اینقدر طولانیه که یه جایی قبل از نتیجه، عمر تموم میشه. و اگه تموم نشه بعد از خبر نتیجه سکته میکنی.
۲- نمیدونم چطور بعضی آدمها میتونن حق کسی دیگه رو بخورن چطور پول مردمو بالا میکشن، چطور از گلوشون پایین میره. وجدانی وجود نداره؟ توی اون بدن، چیزی نیست که یکمی به شک بندازه؟ شک وجود نداره؟ یا کلا از تکرار زیاد سِر شده؟ شاید وجدان هم مثل آپاندیس، نبودنش لطمه ای به ادامه زندگی نمیزنه.
وجدان خاموش میشه
لذت استفاده از به سری امکانات باعث میشه خفه ش کنی
متاسفانه همینطوره