قسمت اول:
امروز هیچکس خونه نیست و تنهام واسه همین بچه نمیاد که یهو بپره روی ساز، برای اینکه چیزهایی که توی کلاس یاد گرفتم رو فراموش نکنم، داشتم سه تار تمرین میکردم. از یه جایی دیگه از اونا هم خسته شدم و سعی کردم یه تیکه از آهنگ یکی از اساتید موسیقی رو تمرین کنم که با عرض شرمندگی به محضر ایشون، چنان خیانت در امانتی کردم و چنان گند زدم که اگه زنده بودن، همونجا سکته میکردن.
خود آهنگ رو تا یه جایی بیشتر بلد نیستم. همون تا یه جایی هم یهو از ذهنم پرید. دیگه همه چیز دست به دست داد که از خودم بهش اضافه کنم.
قسمت دوم:
شهر ما از جنوب به دریا و از شمال به تپه و کوه های کوچیک محصوره، درنتیجه شهر به شرق و غرب کشیده شده. از شانس بد، خونه ما شرقه و خونه پدر همسر، غرب. مسیرش هم جوریه که مجبوری از بلوار ساحلی بری. واسه همین اصلا حوصله ندارم توی این فاصله زیاد و ترافیک مخصوصا، رانندگی کنم و برم دنبال همسرجان. هرچی به همسر میگم خودت رانندگی کن که بتونی هرجا میخوای بری، میگه میترسم. البته که حق بهش میدم. چون سابقه تصادف با موتور داره، اونم موتوری که رانندش افسر راهنمایی بوده و مکافات بعدش که حتی بخاطر این تصادف مجبور شد دادگاه هم بره. بعضی وقتا بهش میگم چقدر بدشانس بودی که بین اینهمه وسیله نقلیه زدی به موتور اونم موتور افسر راهنمایی، یا بین اینهمه آدم، من شدم همسرت. https://s30.picofile.com/file/8476187918/Voice_008.m4a.html
واقعا رانندگی ترسناکه
من که خیلی میترسم
الان مرحوم تمام استخوان هاش تو گور بندری زدن
بدون تمرین و مواجهه با ترس، هیچوقت ترس رانندگی از بین نمیره.
بندری زدن اشکالی نداره، میترسم مراسم ختم بگیرن
سلام جناب کوهنورد.
باید شهر زیبایی باشه. کوه، ساحل. چه عالی.
و چقدر زیبا نواختید.
امان از ترسها.
سلام
ممنونم
روی کاغذ باید شهر قشنگی باشه، اما نیست.
بابا ایول ایول
ممنون
سلام آقای کوهنورد.
الهیاز ذوقِ صدایِ ساز؟این کارو انجام میده؟ یا بغل بابا
لطفا از طرفم.بی هوا-اسم قشنگِ گل پسر تونُ صدا کنید.اگه برگشت.از طرف ام.جفت چشم هاتونُ واسش توام لبخند مچاله کنید.با تشکر.عمه باران از رشت
پ.ن
یادمه یکی از تمرین هاتونُ توی وبلاگ تون گذاشته بودین.خیلی زیبا بود.خیلی.
و خیلی ممنون بابتش.
سلام
فکر کنم از ذوق ساز و اینکه براش عجیبه صدا میده
خیلی ممنونم لطف دارید